دسته‌بندی نشده

چرا تغییر باورهای مخرب اینقدر سخته؟ Behavior Change Secrets

پاسخ این سوال نه بین صحبت های کائناتی درباره ضمیر ناخودآگاه پیدا میشه نه بین راهکارهای انگیزشی صفحات.

پاسخ در این چهار کلمه است، مجرای زایمان، درختان بلند، مغز و جامعه انسانی. بزارید دنبال جواب سوالمون بریم به چند صد سال پیش.                                    روزی روزگاری اجداد ما هم مثل اکثر پستانداران چهار دست و پا حرکت میکردن، تا اینکه اجداد انسانی ما به محیطی با درخت های بلند مهاجرت کردن. و دست بر قضا در همون ایام گرمایش هوا باعث کم شدن جنگل های انبوه شد. در نتیجه انسان های اولیه روی دوپا حرکت کردن تا هم به میوه های روی درخت ها دستشون برسه و هم بتونن راحتتر از دست شکارچی های طبیعت فرار کنن. این سرپا شدن انسان همزمان میشه با بزرگ شدن مداوم مغزش. سرپا ایستادن یعنی عضلات سرین ظریف تر، عضلات سرین ظریف تر یعنی تنگ شدن مجرای زایمان و بزرگتر شدن مغز یعنی کله گنده شدن انسان. نتیجه همه این ها میشه سخت شدن زایمان برای زن ها. این سخت شدن زایمان باعث شد که نوزاد انسان با مغزی ناکامل به دنیا بیاد. چون اگه قرار بود توی رحم بمونه تا مغزش کامل بشه، موقع زایمان به خاطر سر بزرگش هم خودش به احتمال زیاد می مرد و هم به مادرش آسیب جدی میزد. در نتیجه دست توانگر انتخاب طبیعی زایمان زودرس رو انتخاب کرد، اکثر پستانداران با مغز کامل به دنیا میان و طبق برنامه‌ریزی ژنتیکی خودشون میرن سراغ اهدافی که برای خودشون دارن. یعنی بقا و تولید مثل. و روشی رو هم که باید برای این دو امر مهم به مار ببندن از قبل توی مغزشون نوشته شده.

اما انسان ها بخش زیادی از یادگیری و تطابق با محیط رو بیرون  از رحم انجام میده، اما چه کسی مطالبی که باید یاد بگیریم رو بهمون یاد میده ؟ اجتماع

اینکه چطور باید زندگی کنیم، چه چیزهایی ارزش هستن، چه کارهایی نسبت به بقیه اولویت دارن چه چیزی بده و چه چیزی خوبه و امثال این آموزش های ابتدایی رو جامعه به ما یاد میده.

اون رفتارهایی که حیوان ها به شکل تکراری انجام میدن و ما بهشون میگیم ویژگی های ذاتی، انسان ها هم دارن . با این تفاوت که معلم حیوان ها ژن هست(و درصد ناچیزی تجارب بیرونی) اما معلم ما فرهنگ است، همانطور که حیوان نمیتونه ویژگی های ذاتی خودش رو تغییر بده انسان هم ذات فرهنگی خودش رو به سختی میتونه تغییر بده. اما چرا؟ گفتیم که مغز در هنگام تولد کامل نیست. تا یه تایمی از زمان رشد کودک، نورون های مغزی فوق العاده زیاد هستن و بسیار منعطف اند. خیلی راحت میتونن عادت ها یا باورهای مختلف رو ذخیره کنن و رفتار فرد رو شکل بدن.

از یه زمانی به بعد مغز بخش زیادی از نورون ها که کاربرد جدی ندارن رو حذف میکنه تا انرژی و منابع رو صرف نورون های مهم بکنه. فردی که سالها با یک باوری جهان بینی اش رو براساس اون ساخته، نمیتونه به این راحتی ها باورش رو تغییر بده. چون تغییر اون باور به این معناست که فرد باید از نو جهان رو بشناسه، باید از اول رفتارش رو برنامه ریزی کنه رفتارهایی که طی مدت های طولانی بهشون پابسته شده و از همه سخت تر فرد باید وابستگی های احساسی که به اون باورها داره رو رها کنه.

همه اینها باعث ایجاد اضطراب زیادی میشه که تحملش برای انسان ها فوق العاده سخته. سخت تر از تحمل خود اون باورهای مخرب.

و نکته اینکه افراد این وابستگی عجیب و غریب رو نسبت به مخرب ترین باورهاشون هم ممکنه داشته باشن اما تفاوت انسان و حیوان اینه که مغز انسان حتی در بزرگسالی هم توان و انعطاف تغییر رو داره(تخصصی تر بگم نوروپلاستیسیتی مغز با اینکه با افزایش سن کاهش میابه اما هنوز مغز میتونه چیزهای جدید یاد بگیره)

اما خیلی ساده لوحانه ست اگه فرض کنیم اگه با تکرار یه سری جمله تأکیدی یا گوش دادن مداوم به خزعبلات انگیزشی میتونیم این ذات فرهنگی مون رو تغییر بدیم. برای تغییر این باورها اطلاعات تخصصی و خودنگری مداوم نیازه.

نویسنده: مهران عظیمی

2023/06/12

کانال تلگرامی

پیج اینستاگرامی

 

Behavior Change

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *